مازندرانی های عزیز و محترم، امروز اگر مازندران زبان به سخن بگشاید پاسخ پرسش های ما را تماما به گرده ما خواهد گذاشت، چرا که او چیزی از نعمت و فرصت برای ما کم نگذاشته، اما آیا ما توان بهره برداری صحیح و درست را داشته ایم؟
ما نه تنها از بسترهای حاضر و پیش روی خود استفاده منطقی نکرده ایم، بلکه کمر به نابودی آن بسته ایم و زمین های سرسبز و بی منت اش را به هر تازه رسیده ای سپردیم تا برایمان آجر روی آجر بگذارد و جای درخت و گل و سبزه و بوی عطر بهارنارنج، ساختمان هایی با پنجره های کوچک و سقف های دلتنگ و با نمای زمخت علم کند. و این بلا ریشه در یک سوتفاهم دارد. سوتفاهمی که ما این همه نعمت را از خود و برای خود نمی پنداریم.
آیا ما توانسته ایم از طبیعت و زیبایی خطه مان که هر انسانی را به زانو در می آورد حفاظت کنیم؟
تلاش کرده ایم که زبان و آداب و رسوم خود را درست بشناسیم و به فرزندان خود نیز بیاموزیم؟
آیا پس از استفاده کردن از امکانات و خدمات مازندران و رسیدن به نقطه امن، بلافاصله تصمیم به مهاجرت و خدمت به پایتخت را نکرده ایم؟
درباره این سایت